بنام ناموس
گفتگو با پروين کابلى

یک دنیاى بهتر: اولين شماره نشريه سوئدى "بنام  ناموس" به سردبيرى شما منتشر شده است. این نشریه چه اهدافی را دنبال میکند و میخواهد به چه سوالی جواب دهد؟

پروین کابلی: ایده ی بنام ناموس چند سال پیش مورد بررسی من و دوستانی که در تشکل میخک سفید کار و فعالیت میکردیم قرار گرفت٬ یعنی تقریبا بعد از برگزارى پنجمین فستیوال میخک سفید. ولی بدلائل مختلف این مسئله عملی نشد. برای پاسخ به اينکه نشریه به چه سوالی میخواهد جواب بدهد  یک بررسی کوتاه تاریخی از کل ماجرا و معضلى که همواره قربانى ميگيرد ضرورى است.

در اواخر دهه ی 90 مسئله ناموس پرستی و قتلهاى ناموسى و تحت تعقیب قرار گرفتن کودکان و دختران و زنان جوان یا نسل دوم جوانان "مهاجر" توسط اعضاى خانواده به مطبوعات سوئد کشیده شد. دختر جوانی که از سوئد به عراق برده شد و آنجا توسط عمو و پدرش به قتل رسید مثل شوکى عمل کرد و اين بحث را بيشتر مورد توجه قرار داد. اما بدلیل اینکه اين رويداد دلخراش در کشور دیگری اتفاق افتاده بود هنوز نفس معضل قتل ناموسی مورد تردید بود. این بيتوجهى چه از طرف سیاستمداران و مسئولین دولتی و چه از طرف فعالين حقوق زن که در بحثها شرکت داشتند از زوایای مختلف مورد نقد قرار گرفت. در میان طيف منتقدین یک جریان خود را به سرعت منسجم نمود و از یک زاویه کاملا متفاوت و عميقا انسانى موقعیت تحت تبعيض کودکان و دختران جوان را در جامعه سوئد مورد نقد قرار دارد. این جریان کمونیسم کارگری بود که در سوئد از فعالین سرشناس و اجتماعی برخوردار بود و توانست رسانه ها را حول انتقادى راديکال و انسانى در دفاع از حقوق کودکان و زنان قطبى کند. اينجا بايد يادآورى و تصريح کرد که مبناى پلاتفرم انتقادى اين جنبش چهارچوبى بود که    منصور حکمت در اثرى بنام "اسلام٬ حقوق کودک و حجاب گیت راه کارگر" تدوين کرد. اين نوشته نيروى وسيعى به اين جنبش داد٬ سایه روشنها و ظرافتهاى بحث را با دقت مورد بررسى قرار ميداد٬ و به مبنائى مهم برعلیه سياست نژادپرستانه نسبیت فرهنگی و سیاست های راست علیه اسلام سیاسی تبديل شد. نه فقط در سوئد بلکه در سطح اروپا اين کمپين بازتاب گسترده اى يافت و شعارها و مطالبات اين جريان را در افکار عمومى شناساند. طورى که فمينيسم قديمى سوئد و بخش راديکال جنبش زنان را به تمجيد و تحرک واداشت.

يک مورد ديگر تقليل قانونى سن ازدواج دختران از 18 سال به 15 سال در سال 99 بود که در مقاله ای اين قانون مورد نقد من قرار گرفت و توجه بسیاری را به خود جلب نمود. متاسفانه در سال 2002  دختر جوانی بنام فادیمه شاهيندال که مدت سه سال از طرف خانواده اش مورد تعقیب بود بدست پدرش به قتل رسید. قتل فادیمه موجی از ناباوری را بوجود آورد. چطور ممکن است در جامعه اى که حقوق زن ظاهرا جزو بهترين ها در جهان است چنين اتفاق هولناکى بيافتد؟ سوال اول همه این بود چگونه در کشوری مثل سوئد که "پرچمدار برابری است" چنین جنایتى امکان پذیر است؟ سوال بعدی اینبود چرا؟ برای من قتل فادیمه جدا از اینکه او را ملاقات کرده بودم از نظر عاطفى بسیار سخت بود. ولی سخت تر این بود که ما در این مورد هشدار داده بودیم و گفته بودیم اگر چنانچه دست گروههای مذهبی و ناسیونالیستی در لوای "احترام به فرهنگهای دیگر" بیش از این باز گذاشته شود و نسبیت فرهنگی به یک تئوری جاافتاده تبدیل شود٬ ما به جامعه ای روبرو خواهیم شد که عملا شهروندانش را به درجه یک و دوم تقسیم خواهند  شد و ناموس پرستی و سرکوب کودکان و جوانان به پدیده ای معمولی تبدیل خواهد شد.

 بعد از قتل فادیمه شاهیندال "فستیوال میخک سفید"٬ گل مورد علاقه فاديمه٬ به ابتکار من و بیاد  قربانیان ناموس پرستی سازماندهى شد و در 6 سال در غرب سوئد به یکى از مراکز بحث جدی برعلیه اسلام سیاسی، مدارس مذهبی و فرهنگ ضد زن و واپسگرا تبدیل گردید. اکنون این فستیوال با تشکل میخک سفید ادامه کار میدهد و نشریه "بنام ناموس" هم با پشتیبانی میخک سفید و سردبیری من اولین شماره اش منتشر شده است. این نشریه میخواهد و تلاش دارد نشریه ای جدلی و جانبدار باشد. ما تلاشمان این است که حتما بار دیگر از زاویه ای سکولار و رادیکال پروژه های مختلف را مورد نقد قرار دهیم. تلاش خواهیم کرد ماهیت ثوانينى که متاثر و منتج از نسبیت فرهنگی است را افشا نمائیم و عواقب مخرب آن را در رابطه با جوانان مورد نقد قرار دهیم. هدف ما و اين نشريه اينست: تغيير قوانين به نفع کودکان و زنان و مقابله با قوانين ارتجاعى. موفقيت ما هم در گرو اينست که تا چه حد ميتوانيم حول اين کار نيرو بسيج کنيم.  

يک دنیای بهتر: در سرمقاله اولین شماره نشريه شما از خواست هائی اسم برده ايد که چند سال پیش هم مطرح شدند. مثلا ممنوعيت مدارس مذهبی، ممنوعیت حجاب کودک و غیره. اين خواستها هنوز وجود دارند. عدم تحقق تاکنونى آنها به چه معنى است؟

پروین کابلی: به نظر من ما توانستیم که تا حد بسیار زیادی خواست ممنوعیت حجاب کودکان و غيره  را  پیش ببریم و در مطرح کردن و مسئله روز کردن آنها تاثیر داشته باشیم. حتی در مواردی بحث به پارلمان سوئد کشیده شد. مثلا قانون سن ازدواج عملا تغيير کرد و اين نتيجه تلاش جنبش ما و فعالينى مانند ما و حمايت سکولاريستهاى سوئد بود. در کنار این موضوع توانستیم جنبش آزادی زن در ایران و خاورمیانه را هم بشناسانیم. مبارزه علیه سیستم آپارتاید جنسی و خواستهای رادیکال جنبش برابری طلب در ایران را وسیعا به ميدیای غرب بکشانیم. برای آن پشتبانی و سمپاتی جلب کنیم. علیرغم همه این موفقیت ها ولی متاسفانه نتوانستیم این بحث به سرانجام برسانیم. يعنى هنوز با تغيير قانونى موضوع فاصله داريم. بنابراين این خواست ها هنوز هستند و معتبرند.

کودکان و دختران جوان در مناطق مهاجر نشین شرایط بسیار ویژه ای دارند. حقوق طبیعی شان از آنها سلب شده است. رژه کودکان محجبه فقط باعث تاثر است. کلاسهای قرآن و مدارس یهودی و مسیحی و اسلامی از هم در حال سبقت گرفتن هستند. پروژهای دولتی بیشتر صوری هستند و هنوز نتوانسته اند تغییراتی جدی بوجود بیاورند و ناموسپرستان در حال جاخالی دادن هستند. به این معنا این خواسته هنوز معتبرند و باید دوباره آنها را مطرح کرد. عوامل ديگرى مانند رشد اسلام سياسى در اروپا بدنبال رويدادهاى منطقه اى و همينطور ضربه خوردن جنبش ما در تداوم اين تلاشها موثر بودند. ما جای ویژه ای در  جنبش دفاع از حقوق کودکان و زنان داشته ایم و باید بار دیگر با قدرت دراين قلمرو ظاهر شويم. دراين زمينه تلاشهاى متعددى در سطح سوئد و جهانى صورت ميگيرد و این نشریه نيز تلاشی در این راه است.

بهرحال ما موظفيم تلاش کنيم و اينکار را خواهیم نمود. *